از هیاهوی درونِ شهر . . .
پناهم بدهید
گوشه ی صحن یا درونِ حرم . . .
فرقی ندارد
به حالِ پریشانِ من . ..
فقط هر جا که
به امام رضا نزدیکترم . . .
این دخــــترایی که چشماشون هرروزبه آبی و.. عسلی و خاکستری و تغییر نمیکنه .. و همیشه یه رنگه !! و تـآریکے وجـودِ آسمـان را در آغـوش کشیـد ُ مــــآه معـنـا پیـدآ کــرد... و تــو سیــآهےِ شـب رآ بـه سـر انداخـتے ُ شـدے مــآهِ چــآدرت! و دشمـن،مــآه وجودے ِ تـو رآ نشـانه رفـت... و... بـــــانـو ؛تـــــو و وقــــــارت ، مـصـכاق ” فَـتَـبـآرڪَ الـلـهُ احـسَـنَ الـخـآلـقـیـن ” ایـכ … نیشخندی زد و گفت: مگر این معشوقه دلبری می داند؟مگر این چادری عهد قجر عشوه هم می فهمد؟ از صید پسران می داند؟ با دو جمله بتواند بکند مست دلی؟ با نگاهی همه فرهاد کند؟ همه مجنون بشوند؟ راه رفتن که کند منگ دل هر پسری هیچ می داند او؟ تو بگو اصلا نازی به صدایش باشد؟چشمک پر هوسی می فهمد؟ جلوه ی تن، رخ زیبا و ادا ملتفت است؟ هیچ از لذت خندیدن و مستی داند؟تاب گیسو بلد است؟ . . . من همه ش زیر لبم خندیدم او چه داند تو چگونه دل ما را بردی؟او چه داند که زن و گوهر هستی چه بود ؟ یاد دیدار نخستت بودم .. با همه سادگی و حجب و حیا می رفتی .. نه نگاهت به کسی .. نه زدی چشمک و نه خنده ی بی جا نه سخن .. نه تنت جلوه گر و عشوه کن مردی بود .. نه صدایت نازک .. به همین سادگی و زیبایی دل من را بردی .. نه فقط من که خدا هم خندید .. هر فرشته به تو مبهوت شده , هر ملک گرد تو می چرخید و بالهایش به تو خوش آمد گفت .. ماه بانو،عسل چادریم! .. ای به قربان حیایت خانوم .. مرد اگر مرد بود لذت او عفت توست .. چلچراغ نفسش چادر توست .. ای به قربان حجابت بانو این را خوب بدان ..
نوکر آن نیست که در کیسه پشیزی دارد نوکـــر آن است که اربــــاب عزیزی دارد! التماس دعا بشارت باد بر اهالی زمین که سیب سرخ بهشت، جوانه زده است! نام تو، ریشه شر را خشکاند و آتش دوزخ را سر کرد بر پیروان طریقه رستگاری. خانه وحی، با درخشش نام تو، روشنتر شد، تا نشانهای باشد بر حرمت زن، تا دیگر رنگ چهرهها با شنیدن صدای تولد دختران، کبود نشود؛ تا دیگر سنتهای جاهلانه میان دختر و پسر، خطی نکشد به نشانه سعد و نحس. «عاص بن وائل سهمی» بداند که سهمی از میراث حقیقت و ماندگاری نخواهد برد. هرچه بهرهای از نور نداشته باشد، تا صبح بیشتر نخواهد پایید. پنجههای عداوت و گمراهی، به زودی بریده و دریچههای هدایت، یکی پس از دیگری گشوده خواهد شد. نـوروز فـآطمی تون پـُر اَز نـِگآه بـآنو ..... باران ضرر دارد برای یاس سالم هر موجِ ِ چادرت ماهیان از آب بیرون افتاده را زنده می کند بانو... دید مردی مردکی را در رهی همسرش، آرایشش همچون پری گفت ای آقا اجازه می دهی این عروسک را که با خود می بری گوشه چشمی به ما نازک کند یا نگاهش من کنم از دلبری؟!! گفت ای مردک چه می گویی سخن قصد دعوا کرده ای یا توسری؟ گفت من قصد اجازت داشتم تو چرا بر من چنین سان می پری؟ دیگران بی اذن تو لذت برند من ادب کردم چقدر تو بی رگی!!!
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: حیوة القلوب (علامه مجلسی ره ) باب معراج ، عیون الاخبار الرضا (ع) ، بحارالانوار جلد 8 صفحه 309 بـاید روی ِ خودمـان کار کُنیـم ! خودی که برای ِ خُـدا نباشـد .. بی خودی سـت ! مُراقـب "بار ِ آخر"هایی باشیم که .. بار ِ آخرتمـان را زیاد می کُنـد .. ! + خیلی به خدا قول میدیم - ولی فردا یادمون میره ... بَدبَختیٌ اینٌ کِسآنیٌ کهـ بهـ پَیآمٌبَر مآ توهینٌ می کُنَندٌ چیزیٌ نَدآرندٌ تآ هَتک حُرمَتشآنٌ کُنیمٌ نهـ خُدآ ، نهـ نَبیٌ ، نهـ نآموسٌ...! تِکرآری بود اَمآ وآقعا جُملهـ قَشَنگیهـ(: لَبیکٌ یآمُحَمد...
با صدای جیغ زن از خواب پرید. [ نـــور !!! یک نور عجیب در اتاق است ... !!!! ] مرد یهودی از خواب پرید و با شتاب به سمت اتاق رفت. چادر را که دید ، همه چیز به یادش آمد. چادر فاطمه (س) را به جای قرض به علی (ع) امانت گرفته بود. حالا نورِ چادر اتاق را پر کرده بود. مرد یهودی و همسرش از تعجب و شگفت زدگی اقوامشان را خبر کردند و برای دیدن چادر نورانی به منزل آوردند. [ با دیدن نور چادرفاطمه (س) هشتاد نفر از یهودی های مدینه مسلمان شدند. ] + بحار ج 43 ص 40 و خلاصه ای از این روایت در مناقب شهرآشوب ج 3 ص 118117 ,منتهی الآمال ص 160
دست خانم بدحجاب و بزک کرده اش رو گرفته بود و توی خیابون شلوغ قدم می زدند که متوجه شد یه پسر جوون داره به خانمش بد نگاه می کنه. غیرتی شد و رفت یقه پسره گرفت و کلی بهش فحش های رکیک داد و باهم درگیر شدند و صدای کشیده و موشت و لگد بود که از دعوای این دوتا بلند شده بود. مردم ریختن و هردوتا شون رو جدا کردن اما شوهر اون خانم بدحجاب و بزک کرده ول کن نبود و مدام فحاشی می کرد و اون پسر جوون رو تهدید می کرد. پیرمردی که اونجا بود رفت جلو و دست گذاشت روی شونه شوهر اون خانم بدحجاب و گفت : پسرم مالت رو سفت بچسب همسایه رو دزد نکن !!! با همون حالت عصبانی پرسید منظورت چیه پیر مرد؟ جواب داد : خودت رو یه لحظه بزار جای اون جوون و به خانمت خوب نگاه کن ببین چی می بینی؟ مرد عصبانی رنگش قرمز شد و دیگه صدایی ازش در نیومد و با عجله دست خانمش رو گرفت و سوار تاکسی شدن و رفتند... پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله میفرمایند: «چه خوب فرزندانی هستند دخترانِ با حجاب. هر کس یکی از آنها را داشته باشد، خداوند آن را برای وی پوششی از آتش دوزخ قرار میدهد و هر کس دو تا داشته باشد، خداوند به خاطر آنان، او را وارد بهشت میسازد و اگر سه دختر یا مانند آن خواهر داشته باشد، جهاد و صدقهای استحبابی از او بر میدارد.» بــــالـآخــــره Google همـ فـهــمـیــد " آقـــآ " کــیـــســــت ! سلامـــتی امامـ عصر ( ارواحنافداه ) و نائب بر حـقـشـان حضرت آیت الله خامنه ای ( مدظله العالی ) صـلـــواتــــــ ...! رسم ما ایرانیا اینه که وقتی میخوایم کسی رو از عزا در بیاریم براش لباس می بریم خدایا بعد از دوماه عزا بر قامت امام عصر «عج »لباس فرج و بر قامت ما لباس تقوا بپوشان اتمام ماه صفر و حلول ماه ربیع الاول، ماه شادماني و سرور اهلبيت(ع) و پيروانشان مبارک
♡حجابم یعنی دعای مادرم ♡ درسته دختر خوبه دلبر باشه تو خوشگلی از همه کس سرباشه جلوه تو ذات دختره می دونم کار خداست مقدّره می دونم همه می گن دخترا برگ گُلَن داداش می گه البته یک کم خُلَن چسب روی دماغ یعنی که زشتن به فکر خط خطی سرنوشتن پشت ای رنگ و روغنا دروغه پشت اینا یه طرح بی فروغه مردا می گن که خوشگلا نجیبن راستِشُ بخوای دخترا مثل سیبن سیب زمین افتاده بو نداره رهگذر هم پا رو دلش می ذاره سیبهای روی شاخه چیدن دارن از دست باغبون خریدن دارن بهار خانم دل نگرون توام دلواپس روز خزون توام حالا که می خوای بری توی خیابون خودِتُ بگیر چراغ نده تو میدون وقتی که حوّا پا گذاشت تو عالم به دو می خواست بره به سمت آدم زد تو سرش فرشته گفت:حاج خانم چه می کنی فردا با حرف مردم روتُ بگیر با این لِپای داغت بشین بذار آدم بیاد سراغت آره مامان اینم حرف کمی نیست حجب و حیا قصه ی مبهمی نیست این روسری یعنی که تو نجیبی شکوفه ی معطر یه سیبی این روسری پرچم اعتقاده نباشه گلبرگا اسیر باده زلفاتو از روسری بیرون نذار چشمای هیزُ سمت زلفات نیار مردای خوب پرده دری نمی خوان عشقای لوس سرسری نمی خوان باید بدونی زندگی بازی نیست توهم قرص های اکستازی نیست اونهایی که پلاس کافی شاپن احساسات دخترارو می قاپن اونی که می ره پارتی های شبونه تو کار و بار انگل دیگرونه مردای بد توی خیابون ولن مردای خوب فقط نجابت می خوان علاف مو فشن که مرد نمی شه تا لنگ ظهر به رختخواب سیریشه مردی که قیچی می زنه به ابرو از اون نگیر سراغ زور بازو مردی که بند انداخته مرده؟ نه نیست برا کسی شریک درده؟ نه نیست جوهر مردی نداره، زغاله نه مرده و نه زن، تو حس و حاله برق لب و کرم که اومد تو کار مردونگی برو خدا نگهدار ابرو کمون خیابونا شلوغن پر از فریب حرفهای دروغن دوسِت دارم ، دیوونه تم، اسیرم یه روز اگه نبینمت می میرم یکی دو روز بعد تو همین خیابون یه لیلی دیگه ست کنار مجنون برا کسی بمیر که راستی مَرده جر نزنه ، نپیچه، بر نگرده بله به کسی بگو که عاشق باشه تو حرف عاشقونه صادق باشه یعنی باید شیفته ی روحت باشه تشنه ی چشمه ی شکوهت باشه آره گلم، سرت رو درد نیارم این لوده بازی ها رو دوست ندارم گیس طلایی به چشماشون زل نزن با فوکولات به دستاشون پل نزن همپای دخترای بد راه نرو با چشم باز مامان توی چاه نرو شیخ بهاء الدین عاملی در یکی از کتاب های خود می نویسد : روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد . قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود . قاضی از زن پرسید : آیا بر گفته ی خود شاهدی داری ؟ زن گفت : آری ، آن دو مرد شاهدند .
یک عمر اگر جدیداً یه مدی راه افتاده که انگشتر ها رو تا انتهای انگشت پایین نمی برن این کار نشانه ی قـوم لـوط و آداب یهودیان به شمار میاد. در روایات از نشانه های فساد آخر الزمان بوده و در روایتی از امام صادق علیه السلـام تاکید شده: انگشتر را به بند آخر برسانید . + بهتره قبل از اینکه این مُـد فراگیر بشه دوستان ـِتون رو آگـاه کنید.
اینایـــی که اسپورت می پوشن جا "کالج" و پاشنه بلند !
اینایی که هیچ وقـــــــــت نگران پاک شدن رژ لبشون نیستن !
اینایی که موهاشـــــــــــون همیشه یه رنگه !
... اینایی که فرت و فرت سمفونی "ایـــش" "ایـش" راه نمیدازن.
این دختــــــرایی که هیچ وقت "خَـزه" و "جواده" نمیاد تو دهنشون.
پــــــول و مــــاشین و قیـــــافه واسَشــــون مهــــــم نیســــــــــت !!
اونایی که یــــه چادر دارن قدر دنیا براشون می ارزه....
اینا رو خیـــــــــــــــــــلی مواظبشون باشین !
اذیتشون نکنید....
قـــــــــــدر اینا رو بدونید، اینا خیـــــلی حیفن !!!
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
از هیاهوی درونِ شهر . . .
پناهم بدهید
گوشه ی صحن یا درونِ حرم . . .
فرقی ندارد
به حالِ پریشانِ من . ..
فقط هر جا که
به امام رضا نزدیکترم . . .
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
اینها چگونه یاس پر پر را بشویند؟؟؟
گیرم که شستند و به خاکش هم سپردند
فردا چگونه پهلوی در را بشویند؟
بعداز عبور آب ودست از سمت بازو
جای تو جا دارد که حیدر را بشویند
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
در شب معراج که به آسمانها رفته بودم ملکوت زنی را دیدم که سر تا پایش تماما به شکل سگ بود و آتش از پائین اش داخل می شد و از دهانش خارج می شد و تازیانه های سهمگین ملائکه ی غضب هر لحظه بر سر آنها نواخته می شد، نعره و صدایشان عالم را گرفته بود. از جبرئیل پرسیدم این شخص کیست؟ گفت: او زنی بوده که در دنیا آوازه خوانی یا نوازندگی می نموده است.
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
هَر چِه دارَم زِ غُلامىِ مُحَـــــــــــــــــــمَّد "ص" دارم...
میلادِ رَسولِ اَكرَم "ص" مُبارَكــــــــــــ :)
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برداشتن حجاب از سر تو
مقدمه ای می شود برای برداشته شدن حجاب از چشمان دیگران ........
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
♥یعنی محبت خدایم♥
☆اینکه زن باشی☆
☆و از آبشارهای زیبای موهایت لذت ببری☆
♟ولی آن را بپوشانی ...♟
♧و پنهان کنی♧
♤تا حتی تاری از آن معلوم نباشد!♤
◆اینها ارزش یک لحظه نگاه رضایت بخش مادرم زهرا را دارد◆
♣که دست دعا بلند کند♣
♡و بگوید خدایا:♡
★دختران امت پدرم, همه زیبایی ها را داشتند★
✘و معیوب و مفلوج و کچل و زشت نبودند✘
♚ولی برای رضای تو ♚
⇦زیبایی هایشان را از نامحرم پنهان کردند!⇨
♥پس تو محبت کن خودت را در دل هایشان پنهان کن!♥
برچسبها:
برچسبها:
قاضی از گواهان پرسید : گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصد مثقال ار شوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است .گواهان گفتند : سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است ، تا آنگاه گواهی دهیم .
چون این زن سخن را شنید بر خود لرزید و شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید ؟ برای پانصد مثقال طلا ، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد ؟! هرگز! من پانصد مثقال خواهم داد و رضایت نمی دهم که چهره ی همسرم در حضور دو مرد بیگانه نمایان شود . چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهر بخشید
چه خوب بود آن مرد باغیرت ، امروز جامعه ی ما را هم می دید که زنان نه برای پانصد مثقال طلا و نه حتی یک مثقال نقره ، چگونه رخ و ساق به همگان نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده ی آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند !
برچسبها:
روزه بگیریم
و بگیرید
و بگیرند؛
همتا نشود
با عطشِ
خشکِ
دهانِ
علـــــــیاصغر...
برچسبها:
برچسبها: